شب قبل از سزارین
یکشنبه 1391/2/10 از صبح مامی مشغول مرتب کردن و آخرین کارهای خونه بود.....من در حال استراحت و استرس....ناگهان پدرت تماس گرفت که باید یه فاکس بفرستم و دردسرهای اون تا ساعت 2 ظهر و موفقیت. پدرت خیلی خیلی خوشحال بود ...عصر رفتم حمام....پدرت خونه پرنده ها رو تمیز کرد....و بابایی و حانیه اومدن...... عصر با پدرت چند تا عکس گرفتیم....شب پدر و مامی سبزی سوپ ریز کردن وشام و...حس زیبای استرس شادی آور. شب یک دفعه 1:30 وبعد 3:26 بیدار شدم و.....
نویسنده :
مامان خوشبخت
11:51